سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش میشد سرنوشت را از سر:نوشت

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مداد سفید

همه ی مدادر نگی ها مشغول نقاشی بودن به غیراز مداد سفید هیچکس به اون کار نمیداد  همه میگفتن تو به هیچ دردی نمیخوری

مداد سفید خیلی دلش غصه دار شد

یه شب که همه ی مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شدن مداد سفید تا صبح کار کرد

ماه کشید مهتاب کشید و اونقدر ستاره کشید که کوچیک و کوچیک و کوچیکتر شد

 

صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها هیچ مدادی نتونست جای خالی مداد سفید رو پر کنه

کاش قبل از اینکه دیر شه قدر همو بدونیم

sarnevesht

تنها

    نظر
من که تنهای جهانم  پس چرا ترسم ز مرگ

حال که عاشق گشته ام عا ری چه دارم من ز ننگ

در نبرد عشق با وجود حسودان من باختم

جنگجویی خسته ام اندر میان جنگ


برای سمیرا

    نظر

سمیرا امروز اولین سالگرد توست حالم اصلا خوب نیست ابرای دلم باز اومدن سراغم کاش من و تو همدیگه رو دیده بودیم

تو فتی و من موندمو ...

بگذریم...